(پیتونک گلچینی از بهترین مطالب وب را در اختیارتان می گذارد) کپی برداری از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است

توجه

دوستان عزیز یک سالی هست که وبلاگ نویسی رو گذاشتم کنارازین به بعد میتونید مطالب خنده دار و جالب رو در فیس بوک من ببینید:www.facebook.com/Aran.Fadavi *برای ارسال نظر هایتان در زیر هر مطلب کادری با گزینه ی (ارسال یک نظر) وجود دارد . با کلیک کردن بر روی آن و پر کردن فرم مورد نظر، ما را در بهتر شدن یاری کنید.

*برای دیدن عکس هایی که دیده نمی شوند از Show picture استفاده کنید.

*برای دیدن صفحات بعدی از گزینه ی "پیام های قدیمی تر" در قسمت پایین صفحه استفاده کنید.

مردي خردمند و زيرك‎، تابلويي مقابل خانه خود زده بود. روي تابلو، اين جمله به چشم مي‎خورد: «اين ملك به فردي اهدا مي‎شود كه واقعاً از زندگي خود رضايت دارد.»

    روزي كشاورزي ثروتمند از آن منطقه عبور مي‎كرد كه ناگهان توجهش به آن تابلو جلب شد. اسبش را نگه داشت و با خود گفت‎: «حالا كه صاحب اين خانه قصد دارد ملكش را اهدا كند، بهتر است قبل از آنكه سر و كلة فرد ديگري پيدا شود، من مدعي شوم كه از زندگي‎ام رضايت دارم تا اينجا را از آن خود سازم‎. به هر حال ثروت روي ثروت مي‎رود و من مرد ثروتمندي هستم كه هرچه بخواهم به دست‎ مي‎آورم‎. پس قطعاً واجد شرايط هستم‎.» با اين فكر، در خانه را به صدا در آورد و علت آمدنش را به مرد خردمند گفت‎. مرد پرسيد: «آيا تو واقعاً از زندگي‎ات رضايت داري‎؟» كشاورز پاسخ داد: «بله واقعاً رضايت دارم‎، چون هرچه اراده كنم‎، مي‎توانم به دست آورم‎.» مرد خردمند خندة ريزي كرد و پاسخ داد: «پس دوست من اگر از زندگي‎ات رضايت كامل داري‎، اين ملك را براي چه مي‎خواهي‎؟»
rahezendegi.com


0 دیدگاه:

توجه:

برای دیدن صفحه ی بعد بر روی "پیام های قدیمی تر" کلیک کنید

--------------------------------