(پیتونک گلچینی از بهترین مطالب وب را در اختیارتان می گذارد) کپی برداری از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است

توجه

دوستان عزیز یک سالی هست که وبلاگ نویسی رو گذاشتم کنارازین به بعد میتونید مطالب خنده دار و جالب رو در فیس بوک من ببینید:www.facebook.com/Aran.Fadavi *برای ارسال نظر هایتان در زیر هر مطلب کادری با گزینه ی (ارسال یک نظر) وجود دارد . با کلیک کردن بر روی آن و پر کردن فرم مورد نظر، ما را در بهتر شدن یاری کنید.

*برای دیدن عکس هایی که دیده نمی شوند از Show picture استفاده کنید.

*برای دیدن صفحات بعدی از گزینه ی "پیام های قدیمی تر" در قسمت پایین صفحه استفاده کنید.


اقداماتی وجود دارد که می توان در مواقع فوری و ضروری انجام داد. موبایل شما می تواند یک نجات دهنده زندگی یا یک ابزار فوری برای نجات باشد... شماره تلفن وضعيت فوق العاده در تمام دنیا 112 است.



اقداماتی وجود دارد که می توان در مواقع فوری و ضروری انجام داد. موبایل شما می تواند یک نجات دهنده زندگی یا یک ابزار فوری برای نجات باشد.


زن متولد فروردين

1-انتقاد كردن از او در حضور ديگران بسيار وخيم است.در واقع او از انتقادات و حتي پيشنهادات در زماني هم كه با يكديگر تنها هستيد زياد خوشش نمي آيد

مگر اينكه اين پيشنهادات كاملا سازنده بوده و با مقداري ملاحظه و احتياط مطرح شوند.

2-وقت نشناسي بخصوص او را بسيار ناراحت مي كند.اين واقيعت كه خود او هم بندرت وقت شناس است,دليل موجهي براي وقت نشناسي شما محسوب نمي شود!

3-سعي نكنيد دقت و توجه او را منحصرا به خود اختصاص دهيد,زيرا او احتياج دارد روزانه مقداري تنهايي و خلوت داشته باشد.

4-از طعنه زدن و سرزنش كردن,زرنگي,بدزباني و ناپختگي بپرهيزيد.

5-او موجودي مشكل پسند و باريك بيني است,بنابراين هميشه مراقب مرتب بودن سر و وضع و مطبوع بودن شخصيت خود باشيد.

مرد متولد فروردين

1-در اولين ملاقات حالت تهاجمي نداشته باشيد.اگر به طرف او جذب شده ايد

حداقل بگذاريد او فكر كند كه خودش در اظهار علاقه پيشقدم شده است.

2-از هر نوع دخالتي در كارهاي شغلي اش اجتناب كنيد.

3-او شديدا از تظاهر و خودنمايي بدش مي آيد بنابراين سعي نكنيد با مهم جلوه دادن خودتان و يا موقعيت اجتماعي خود او را تحت تاثير قرار دهيد.تا جايي كه مي توانيد طبيعي و بي پيرايه باشيد.

زن متولد ارديبهشت

1-سعي نكنيد چگونگي تفكر او را تغيير بدهيد,زيرا او حس مي كند براي حفظ

عقايد شخصي و خصوصي خود حقوقي دارد.

2-براي اينكه با او كاملا هماهنگ باشيد نبايد او را وادار كنيد عليرغم ميل خود جايي برود و يا كسي را ملاقات كند.

3-با او دعوا و جر و بحث نكنيد.او شديدا از اعتشاش و پرخاش بدش مي آيد.

4-علاقه او به حرف زدن و نوشتن صحيح و درست,شما را ملزم مي كند به انتخاب لغات و گرامر صحيح توجه و دقت داشته باشيد.

5-از اينكه موجودي پول پرست,مفلوك و يا طعنه زن به نظر بيايد اجتناب كنيد,

زيرا طبيعت بخشنده او با اين خصوصيات تناقض دارد.

مرد متولد ارديبهشت

1-درباره ساير مردها و نقاط مثبتشان صحبت نكنيد بخصوص در مورد كساني كه قبلا مي شناختيد يا فرضا شوهر سابقتان.از حسود كردن او بپزهيزيد.

2-او را درگير خويشاوندان خود نكنيد.اجبارهايي رابه او تحميل نكنيد و قرارهايي نگذاريد كه با سليقه او جورنيست.

3-از بد قولي بپرهيزيد و عادات افراطي را در خود سركوب كنيد.

4-از شب زنده داري زياد خودداري كنيد حتي اگر ظاهرا به نظر بيايد كه او اين كار را دوست دارد.عليرغم اينها او به آساني از شب زنده داري خسته مي شود.

زن متولد خرداد

1-هر نوع آمادگي براي تغيير خلق و خو بدون دليل واضح,بي صبري يا پرخاشگري را در خود سركوب كنيد و از موضوعات جدال برانگيز بپرهيزيد.

2-مشكلات خود را نزد او نبريد زيرا اين موضوع او را افسرده مي كند.

3-سعي نكنيد زندگي,عادات ,دوستانش را نظم و ترتيب بدهيد.او طبيعتا موجود بسيار مستقلي است.

4-خودتان را با اشخاص ديگر مشغول نكنيد و مواظب هر نوع بي نظمي و بي توجهي در مورد عادات لباس پوشيدن خود باشيد.

مرد متولد خرداد

1-بدون اينكه خودش مايل باشد در زندگي خصوصي و افكار او كنجكاوي نكنيد.

2-به محافظه كاري او,با سخن گفتن غير عادي,لباس پوشيدن غير عادي,و كارهاي غيرعادي ديگر,خدشه وارد نكنيد.خيلي احتمال دارد كه او سيگار كشيدن يا مشروب خوردن شما را تاييد نكند...

3-هر نوع تمايل به بد خلقي,اغتشاش يا ناسازگاري را در خود سركوب كنيد.

4-سعي نكنيد به او توصيه كنيد كه چه بخورد و چه بپوشد و اگر به نظر مي رسد كه به دوستان شما علاقمند نيست آنها را به او تحميل نكنيد.

زن متولد تير

1-لاابالي و نامرتب نباشيد و نسبت به سر و وضع و رفتارتان بي توجهي نشان ندهيد.

2-از جر و بحث در مورد مسايل شخصي خودتان با او در انظار عموم خودداري كنيد.

3-از ولخرجي اجتناب كنيد زيرا او صرفه جويي و عقل معاش را تحسين مي كند.

4-در حضور ديگران از انتقاد كردن از او خودداري كنيد.

مرد متولد تير

1-سعي نكنيد بر او مسلط شويد.

2-از ولخرجي و اسراف و همينطور دخالت دادن اقوام در كارها دوري كنيد.

3-در رفتار خود محافظه كار باشيد,از آرايش زياد و لباسهاي عجيب و غريب بپرهيزيد.

4-از برنامه ريزيهاي كامل اجتماعي خودداري كنيد,بگذاريد او خودش برنامه ريزي كند.

زن متولد مرداد

1-از لباسهاي او,دوستانش,شخصيتش يا خانه اش انتقاد نكنيد.

2-از بحثهاي مذهبي و سئوالهاي مربوط به خانواده اش خودداري كنيد.

3-سعي نكنيد بر او مسلط بشويد...مواظب باشيد كه عقايد خود,دوستان خود,ورزشهاي مورد علاقه خود و ترجيحات خود را در مورد موضوعات مختلف,به او تحميل نكنيد.

4-با او دعوا و غرغر نكنيد.از آنجايي كه او از طفره رفتن عصباني مي شود هميشه با او صادق و راستگو باشيد.

مرد متولد مرداد

1-سيگار نكشيد,آدامس نجويد و در ساير عادات شخصي خود افراط نكنيد(اگر حس مي كنيد كه از اين كارها خشمگين مي شود).او در اين موارد احساس خودش راروراست به شما خواهد گفت...

2-از پرگويي در مورد خودتان,شغلتان,دوستانتان و بخصوص مرداني كه مي شناسيد خودداري كنيد.او دوست دارد خودش در مركز صحنه باشد.

3-به طور آشكار از مردها دلربايي نكنيد و هرگز سعي نكنيد حسادت او را عمدا تحريك كنيد.

4-سلطه جويي او را بپذيريد و او را وادار نكنيد به مكانهايي برود يا كارهايي بكند كه هيچ اهميتي به آنها نمي دهد.

5-او از اينكه در حضور جمع مورد بحث واقع شود و يا از او انتقاد بشود خوشش نمي آيد.

زن متولد شهريور

1-از عصباني شدن و از كوره در رفتن اجتناب كنيد,او آرام و وقار را تحسين مي كند.

2-از انتقادهاي او ناراحت نشويد,زيرا او به طرف كمال حركت مي كند,هم براي خودش و هم براي شما.

3-بدون مشورت با او تصميمي نگيريد.او دوست دارد اظهار نظر كند و احساس كند كه براي شما مفيد است.

4-زماني كه حس مي كنيد خودش شخصا ميل به فاش كردن بعضي مسايل ندارد سعي نكنيد در زندگي خصوصي او كنجكاوي كنيد.به ياد داشته باشيد كه مهرباني و همدردي براي او خيلي بيشتر از تجملات و هداياي گرانبها ارزش دارد.

مرد متولد شهريور

1-وقتي به نظر ساكت و متفكر مي رسد با صحبت كردن مزاحمش نشويد.

2-از اغتشاش و شلوغي بپرهيزيد زيرا او براي صلح و هماهنگي ارزش زيادي قايل است..

3-در مورد موضوعات بي اهميت به او غرغر نكنيد و در مورد مسايلي كه كاري درباره شان نمي توان كرد غمگين و بهانه جو نباشيد.او در مورد اتلاف انرژي بسيار تحريك پذير مي باشد.

4-قبل از اينكه از تصميماتش سئوال كنيد صبر كنيد تا آرامشش را بدست بياورد.

از افراط در همه چيز خودداري كنيد.منظور اين است كه همانطور كه بايد در مورد خارجي عواطف ميانه رو باشيد,در مورد عواطف دروني هم معتدل باشيد.او يك ميانه روي منطقي را دوست دارد.

5-در مورد عادات شخصي يا طرز رفتارش مخالفت نكنيد,زيرا او چه بوسيله كلام و چه به طرق ديگر نارضايتي خود را نشان مي دهد.

زن متولد مهر

1- سعي كنيد در مسايل مختلف او را به آرامي متقاعد كنيد.اين كار خيلي بهتر از دستور دادن به اوست.

2-به خود اجازه ندهيد ستيزه جو يا تند زبان باشيد.او يك محيط صلح آميز را دوست دارد و از شما انتظار دارد كه رعايت اين موضوع را بكنيد.

3-او را مجبور نكنيد در ورزشهاي خارج از خانه با شما همراهي كند,زيرا تمايل زيادي به اين كار ندارد.

4-دايما در مورد امور مالي به او نصيحت و راهنمايي نكنيد و از بحث راجع به امور شغلي و مسايل سياسي بپرهيزيد.اگر به موسيقي,هنرو ادبيات علاقه اينداريد,نگذاريد او بفهمد!سعي كنيد به همه آنها علاقمند شويد.

مرد متولد مهر

1-در حضور او با مردي زياد خودماني نشويد و نگذاريد در مورد محبت شما ترديد

كند.او ميل دارد حس كند كه تمام قلب شما متعلق به اوست.

2-موجود تنبل و كودني نباشيد.تحسيني را كه او براي شوخيهاي جالب و هوشمندي قايل است,با داشتن اين صفات,به خود اختصاص دهيد.

3-از هرگونه عملي كه نشان دهنده اين باشد كه داريد به او دستور مي دهيد خودداري كنيد و او را وادار نكنيد شما را به تمام دوستانش معرفي كند.

زن متولد آبان

1-اگر او خودش اهل زخم زبان زدن و بدگماني باشد سعي كنيد شما اينطور نباشيد.

2-از خود عدم شجاعت يا تمايل به عقب نشيني در مورد كار و كوشش نشان ندهيد.

3-از افسردگي و بدخلقي اجتناب كنيد.او اشخاص سرزنده را دوست دارد.

4-به نظر خسته و تنگ نظر نياييد زيرا او از ديدن هر نشانه اي از خست بخصوص در حضور ديگران خشمگين مي شود.

مرد متولد آبان

1-از صرف مقدار زيادي توجه به او دريغ نورزيد..

2-از موقعيتهاي درگير كننده با اقوام دوري كنيد و از او انتظار نداشته باشيد هميشه آماده پذيرفتن هر اجتماعي باشد.او بخصوص از مراسم رسمي خوشش نمي آيد.

3-زياده از حد حالت مطمئن و مثبت به خود نگيريد...بخصوص اصرار نكنيد اوچيزهايي را مطالعه كند كه دوست ندارد.

زن متولد آذر

1-او را مجبور نكنيد شغل خود را رها كند.بگذاريد در اين مورد انتخاب با خودش باشد.

2-از زنهاي ديگر دلربايي نكنيد.

3-اگر او به زندگي فعال اجتماعي علاقه ندارد,از اين نوع زندگي اجتناب كنيد.

4-در مورد اينكه چگونه بايد لباس بپوشد,موهايش را آرايش كند,خانه اش را مبله كند و ساير چيزهايي كه او آنها را در قلمرو حوزه خودش مي داند سختگير نباشيد.

مرد متولد آذر

1-اگر او دوست ندارد شما كار كند,اصراري نداشته باشيد كه بعد از ازدواج هم به شغلتان ادامه دهيد.

2-دوستان نامطبوع خود را رها كنيد زيرا اين آمادگي در اوهست كه شما را از روي دوستانتان قضاوت كند.

3-در مورد برنامه ريزي براي نامزدي,خانه و مسايل مشابه خواسته هاي او را در نظر بگيريد.

4-در مورد كارهايتان اقوام خود را دخالت ندهيد و از غرولند و انتقاد اجتناب كنيد.

زن متولد دي

1-سعي نكنيد او را وادار كنيد دوستانش را كنار بگذارد و از هر نوع تظاهري به حسادت خودداري كنيد.

2-درباره شخصيت و عادات خصوصي اش اشارات تحريك آميز نكنيد.

3-به او هجوم نبريد و خودداري يا توداري او را محترم بشماريد.

مرد متولد دي

1-سعي نكنيد درباره مسايل پنهاني او كنجكاوي كنيد.

2-اگر او كم حرف و خاموش راترجيح مي دهد,كوشش نكنيد فريبندگيهاي اجتماعي را به او تحميل كنيد.

3-سعي نكنيد او راتغيير بدهيد.اگر نمي توانيد او را همانطور كه هست قبول داشته باشيد اصولا از اين رابطه صرف نظر كنيد.

زن متولد بهمن

1-در نقطه نظرهاي خود سنتي و قديمي نباشيد.

2-در مورد لباس و سرو وضعش چيزي به او ديكته نكنيد.

3-در ميان جمع و در حضور ديگران با او مشاجره نكنيد.

4-نزديكان و اقوام خود رابه او تحميل نكنيد مگر اينكه خودش آمادگي پذيرفتن آنها را داشته باشد.بگذاريد او دوستانش رابراي خود حفظ كند.

مرد متولد بهمن

1-از جر و بحث و دخالت در امور خصوصي او بپرهيزيد.

2-خود را درگير و مشغول اشخاص ديگر نكنيد و در عين حال نسبت به تعلقات او حسادت نشان ندهيد.

3-از گفته هاي مرموزي كه او مكرر و فراوان به زبان مي آورد رنجش به دل راه ندهيد.

زن متولد اسفند

1-مجبورش نكنيد براي مدت زمان طولاني روي يك موضوع بخصوص تمركز كند.

او به آساني از اين وضع خسته مي شود و تغيير را دوست مي دارد.

2-در مورد مسايل مربوط به لباس پوشيدن و طرز رفتار خود بي دقتي نكنيد و بر سر موضوعات بي اهميت بااو دعوا نكنيد.

3-مكالمه را به خود اختصاص ندهيد.او دوست دارد آزادانه درباره خودش سخن بگويد.

4-از رفتار غير عادي اجتناب كنيد و به عقايدش در مورد پاكدامني و تقوا بي احترامي نكنيد و آنها را قديمي تلقي ننماييد.

5-به علت زن بودنش او را محدود نكنيد او قويا به تساوي بين زن و مرد اعتقاد دارد.

مرد متولد اسفند

1-سعي نكنيد او را وادار كنيد تملق بگويد او براي اين كار خيلي صميمي و بي رياست.

2-از اينكه او را به شتاب كردن واداريد بپرهيزيد بخصوص در امور مربوط به كسب و كار.

3-به ياد داشته باشيد كه توجهات كوچكي كه به ساير زنان مي كند هيچ اهميتي ندارد و حسود نباشيد.

4-در مورد اشتباهاتش بي صبر يا نا مهربان نباشيد و او را به خاطر مسايل بي اهميت و جزئي بر نيانگيزيد.

artworx.blogfa.com








مزدا ۳۲۳ قرمز رنگ، تا به نزدیکی دختر جوان رسید به طور ناگهانی ترمز کرد . خودرو چند قدم جلوتر از دختر جوان از حرکت ایستاد ، اما راننده، خودرو را به عقب راند، تا جایی که پنجره جلو دقیقا روبروی دختر جوان قرار گرفت . این اولین خودرویی نبود که روبروی دختر توقف می کرد ، اما هریک از آنها با بی توجهی دختر جوان ، به راه خود ادامه می دادند . دختر جوان، مانتوی مشکی تنگی به تن کرده بود که چند انگشتی از یک پیراهن بلند تر بود . شلواری هم که تن دخترک بود ،همچون مانتویش مشکی بود و تنگ می نمود که آن هم کوتاه بود و تا چند سانتی پایین تر از زانو را می پوشاند . به نظر می آمد که شلوار به خودی خود کوتاه نیست و انتهای ساق آن به داخل تا شده . دختر جوان نتوانست اهمیتی به مزدای قرمز رنگ ندهد . سرش را به داخل پنجره خم کرد و به راننده گفت :” بفرمایید؟” . مزدا مسافری نداشت . راننده آن پسر جوان و خوش چهره ای بود که عینک دودی ظریفی به چشم داشت . پسر جوان بدون معطلی و با بیانی محترمانه گفت : ” خوشحال میشم تا جایی برسونمتون”. دختر جوان گفت : ” صادقیه میرما”. پسر جوان بی درنگ سرش را به نشانه تائید تکان داد و پاسخ داد : ” حتماً، بفرمایید بالا “. دخترک با متعجب ساختن پسر جوان، صندلی عقب را برای نشستن انتخاب کرد .چند لحظه ای از حرکت خودرو نگذشته بود که دختر جوان ، در حالی که روسری کوچک و قرمز خود را عقب و جلو می کشید و موهای سرازیر شده در کنار صورتش را نظم می داد ،گفت :” توی ماشینت چیزی برای گوش کردن نیست “



- البته .










پسر جوان ،سپس پخش خودرو را روشن کرد . صدای ترانه ای انگلیسی زبان به گوش رسید . از آینه به دختر جوان نگاهی انداخت و با همان لبخند ظریفش که از ابتدا بر لب داشت گفت :”کریس دبرگ هست ، حالا خوشتون نمیاد عوضش کنم “. دخترک با شنیدن حرف پسرجوان ،خنده تمسخر آمیزی سر داد .


- ها ها ها ، این که اریک کلاپتون . نمیشنوی مگه ، انگلیسی می خونه . اصلا کجاش شبیه کریس دبرگ .


- اِه ، من تا الان فکر می کردم کریس دبرگ . مثل اینکه خیلی خوب اینا رو می شناسید ها .


دخترک ، قیافه ای به خود گرفت و ادامه داد:” اِی ، کمی ”


- پس کسی طرف حسابمه که خیلی موسیقی حالیشه . من موسیقی رو خیلی دوست دارم ، اما الان اونقدر مشغله ذهنی دارم که حال و حوصله موسیقی کار کردن رو ازم گرفته .


دخترک لبخندی زیرکانه زد و با لحنی کش دار گفت:” ای بابا، بسوزه پدر عاشقی . چی شده ، راضی نمیشه ؟”


- نه بابا، من تا حالا عاشق نشده ام . البته کسی رو پیدا نکرده ام که عاشقش بشم ، و اگرنه اگه مورد خوبی پیش بیاد ، از عاشقی هم بدم نمیاد . اصل قضیه اینه که، قبل از اینکه با ماشین بزنم بیرون و در خدمت شما باشم ، توی خونه با بابام دعوام شد .


- آخی ، سرچی؟ لابد پول بهت نمی ده.


- نه ، تنها چیزی که میده پول . مشکل اینجاست که فردا دارم می رم بروکسل، اونوقت این آقا گیر داده بمون توی شرکت کار داریم .


با گفتن این جملات توسط پسر جوان ، دخترک، با اینکه سعی می کرد به چهره اش هویدا نشود ، اما کاملا چهره اش دگرگون شد و با لحنی کنجکاوانه پرسید: ” اِه، بروکسل چی کار داری؟ ”


- دایی ام چند سالی هست که اونجاست . بعد از سه چهار ماه کار مداوم ، می خواستم برم اونجا یه استراحتی بکنم؟


دخترک بادی به غبغب انداخت و سریع پاسخ داد:


- اتفاقا من هم یک هفته پیش از اسپانیا برگشتم.


- اِه، شما هم اونجا فامیل دارید؟ کدوم شهر.


- فامیل که نداریم ، برای تفریح رفته بودم ونیز.


پسر جوان نیشخندی زد و گفت : اصلا ولش کن بابا ، اسم قشنگتون چیه؟


- من دایانا هستم. اسم تو چیه، چند سالته؟ چه کاره ای؟


- چه خبره؟ یکی یکی بپرسید، این جوری آدم هول میشه … اولاً این که اسم خیلی قشنگی دارید ، یکی از اون معدود اسم هایی که من عاشقشونم . اسم خودم سهیل ، ۲۵ سالمه و پیش بابام که کارگذار بورس کار می کنم . خوب حالا شما .


دخترک با شنیدن این حرفهای سهیل ، چهره اش گلگون شد و به تشویش افتاد .


- من که گفتم ، اسمم دایاناست . ۲۳ سالمه و کار هم نمی کنم . خونمون سمت الهیه است و الان هم محض تفریح دارم می رم صادقیه . تا حالا بوتیک های اونجا نرفته ام . با یکی از دوستام اونجا قرار گذاشته ام تا بوتیک هاش رو ببینیم و اگه چیز قشنگی هم بود بخریم .


- همین چیزایی هم که الان پوشیده اید خیلی قشنگه ها.


دایانا ، گره کوچک روسریش را باز کرد و بار دیگر گره کرد . سپس گفت:


- اِی ، بد نیست . اما دیگه یک ماهی هست که خریدمشون . خیلی قدیمی شده اند … . ولش کن ، اصلا از خودت بگو ، گفتی موسیقی کار نکرده ای و دوست داری کار کنی ، آره؟


- چرا ، تا چند سال پیش یه مدتی پیانو کار می کردم.


دخترک ، سعی می کرد دلبرانه سخن وری کند ، اما ناگهان به جوشش افتاد ، طوری که منقطع صحبت می کرد و کلمات را دستپاچه بیان می کرد.


-ای وای، من عاشق پیانو ام . خیلی دوست دارم پیانو کار کنم ، یعنی یه مدتی هست که کلاسش رو می رم ، اما هنوز خیلی بلد نیستم . … اصلا اینجوری نمیشه، نگه دار بیام جلو بشینم راحت تر حرف بزنیم .


سهیل ، بی ردنگ خودرو را متوقف کرد . دایانا هم سریع پیاده شد و به صندلی جلو رفت .


-دایانا خانوم ، داریم می رسیما .


- دایانا خانوم کیه؟ دایانا … . ولش کن ، فعلا عجله ندارم . بهتره چند دقیقه دیگه هم با هم باشیم . آخه من تازه تو رو پیدا کرده ام . تو که مخالفتی نداری ؟


- نه ، من که اومده بودم حالی عوض کنم . حالا هم کی بهتر از تو که حالم رو عوض کنه . فقط باید عرض کنم که الان ساعت نه و نیمه ، حواست باشه که دیرت نشه .


دخترک با شنیدن صحبت های سهیل، وقتی متوجه ساعت شد، چهره اش رنجور شد و در حالی که لب خود رابا اضطراب می گزید ، گفت:


-آره راست میگی … پس حداقل یه چند دقیقه ای ماشینت رو دور فلکه نگه دار ، باهات کار دارم .


سهیل ، با قبول کردن حرفهای دایانا ، حوالی میدان که رسید ، خودرو را متوقف کرد . روی خود را به دخترک کرد و کمرش را به در تکیه داد . عینک دودی را از چشمانش برداشت .چهره ای نسبتا گیرا داشت . ته ریشی به صورتش بود و موهایی ژولیده داشت که تا گوشش را می پوشانید . پخش خودرو را خاموش کرد و سپس با همان لبخندی که بر لب داشت گفت :


- بفرمایید.


دیگر کاملا از ظاهر و طرز صحبت دخترک می شد پی به هیجانش برد.


- موبایلت … شماره موبایلت رو بده، البته اگه ممکنه .


پسر جوان لحظه ای فکر کرد و سپس گوشی همراه خود را از روی داشبورد- پشت فرمان برداشت . آن را به سمت دایانا دراز کرد.


- بگیر ، زنگ بزن گوشی خودت که هم شماره تو روی موبایلم ثبت بشه و هم شماره من روی موبایل تو بیفته . فقط صبر کن روشنش کنم … اونقدر اعصابم خورد بود که گوشی رو خاموش کردم .


دایانا ، به محض دیدن گوشی گران قیمت سهیل به وجد آمد . اما سریع شوق خود را کتمان کرد و فقط به گفتن”کوشی خوبی داری ها” قناعت کرد .


- قابلت رو نداره . اتفاقا باید عوضش کنم ، خیلی یوغره.


- خوب ، ممنون . فقط بگو کی می تونیم همدیگه رو دوباره ببینیم .


- ببینم چی میشه . اگه فردا برم بروکسل که هیچ، اما اگه تهران بودم یه کاریش می کنم . اصلا بهم زنگ بزن .


- باشه … پس من می رم .فعلا خداحافظ .


- خوشحال شدم،…خداحافظ . … زنگ یادت نره .


دختر جوان ، درحالی که احساس مسرت می کرد ، با گامهایی لرزان (از شوق) از خودرو خارج شد . هر چند قدمی که بر می داشت ،سرش را برمی گرداند و مزدا را نگاه می کرد و دستی برای سهیل تکان می داد . پس از دور شدن دایانا ، سهیل از داخل خودرو پیاده شد و طوری که دایانا متوجه نمی شد، او را تعقیب کرد . حوالی همان میدان بود که دایانا روی صندلی های یک ایستگاه اتوبوس نشست . سهیل ،دایانا دستش را به ساق شلوار خود انداخت و تایی که از داخل داده بود را باز کرد . شلواردیگر کوتاه نبود . از داخل کیفی که بر روی دوشش بود مقنعه ای بیرون آورد و در لحظه ای کوتاه آنرا سر کرد و از زیر مقنعه ، تکه پارچه ای که بر سرش بود ، بیرون کشید . از داخل همان کیف ، آینه کوچکی خارج کرد و با یک دستمال کوچک ، از آرایش غلیظی که روی صورتش بود کاست . موهای خرمایی رنگش را که روی صورتش سرازیر شده بود ، داخل مقنعه کرد و با آمدن اولین اتوبوس ، از محل خارج شد . سهیل در طول دیدن این صحنه ها ، همچنان لبخند بر لب داشت . با رفتن دایانا، سهیل به سمت مزدا حرکت کرد . به خودرو که نزدیک می شد زنگ موبایلی که همراهش بود ، به صدا در آمد. سهیل بلافاصله گوشه ای لابلای جمعیت در حال گذر ، خود را پنهان کرده بود و دایانا را نظاره می کرد . پاسخ داد:


- بله؟


صدای خواهش های پسر جوانی از آنسوی گوشی آمد .


- سلام ، آقا هر چی می خوایی از تو ماشین بردار ، فقط ماشین رو سالم بهم تحویل بده . تو رو خدا ، بگو کجاست بیام ببرم …


- خوب بابا ، چه خبرته . تا تو باشی و در ماشینت رو برای آب هویج گرفتن باز نزاری … ببینم به پلیس هم زنگ زدی ؟


- نه ، به جون شما نه ، فقط تو رو خدا ماشین رو بده .


- جون من قسم نخور ، من که می دونم زنگ زده ای …ولی عیبی نداره ، آدرس می دم بیا … فقط یه چیزی ، این یارویی که سی دیش توی ماشینت بود کی بود؟


- کی ؟ اون خارجیه ؟ … استینگ بود ، استینگ .


- هه هه … یه چیز دیگه هم می پرسم و بعدش آدرس رو می دم ؛ ونیز توی اسپانیاست ؟


- ونیز؟ نه بابا، ونیز که توی ایتالیاست … آقا داری مسخره ام می کنی ، آدرس رو بده دیگه …


- نه ، داشتم جدول حل می کردم . مزدای قرمزت ، ضلع جنوبی صادقیه پارک شده . گوشیت رو می زارم توی ماشین ، ماشین رو هم می بندم و سوییچ رو می اندازم توی سطل آشغالی که کنار ماشینته . راستی یه دایانا خانوم هم بهت زنگ می زنه ، یه دختر خوشگل،… برو حالش رو ببر ، برات مخ هم زدم ،… خداحافظ













خجالتی ها! حتما بخوانید


آسیب شناسی و درمان کمرویی در نوجوانی

 

دوره نوجوانی در زندگی انسان از اهمیت خاصی برخوردار است. اهمیت آن مربوط به بحرانهایی است که در این زمان برای انسان به وجود می آید. کمبود اعتماد به نفس و کمرویی بیانگر ترس و اضطراب درونی است. به همین دلیل نوجوانان ناگهان درون گرا می شوند و در خود فرو می روند و احساس ترس از شکست و مسخره شدن در آنها شکل می گیرد و ممکن است تمام وجودشان را در بر گیرد. اینجاست که نوجوان به انزوا روی می آورد و تنهایی را بر می گزیند، لذا به دوری از جمع گرایش پیدا می کند و این چنین گرایشی به علت ترس و دلهره ای است که در فرد به وجود می آید.


تعریف کمرویی


کم رویی یعنی خود توجهی فوق العاده و ترس از مواجه شدن با دیگران. زیرا کمرویی، ترس یا اضطراب اجتماعی است که در آن فرد از مواجه شدن با افراد نا آشنا و ارتباطات اجتماعی گریز دارد.


از دیدگاه روانشناسی، کمرویی برچسبی است که فرد به خود می زند. یعنی اگر شما معتقد با شید که کمرو هستید حتما همان گونه عمل خواهید کرد.


احتمالا افرادی که به کمرویی مبتلایند، دلایل رفتار خود را نمی دانند. کمبود اعتماد به نفس باعث رنجش افراد کمروست و این خود باعث می شود تا این گونه افراد در برخورد با دیگران به سهولت ناراحت و دستپاچه شوند.


کم رویی یعنی خود توجهی فوق العاده و ترس از مواجه شدن با دیگران. زیرا کمرویی، ترس یا اضطراب اجتماعی است که در آن فرد از مواجه شدن با افراد نا آشنا و ارتباطات اجتماعی گریز دارد.


نشانه های کمرویی


در رفتار نوجوان علایمی مشاهده می شود که می تواند دلیلی برای کمرویی یا خجالت آنها باشد. این علایم به شرح زیر است:


1- نداشتن اراده: معمولا انسان در برخورد با مسایل مختلفی که نمی تواند با آنها برخوردی صحیحی و منطقی داشته باشد یا روش استفاده صحیح و به موقع را نیاموخته باشد، مردد است و برای انجام کار عزمی راسخ ندارد.


2- حقیر شمردن خود: افرادی که فکر می کنند نزدیکان و اطرافیان نسبت به آنها بی مهر و محبتند، این فکر را در سر می پرورانند که ممکن است مورد تمسخر قرار گرفته و در نتیجه هنگام اظهار نظر به لرزه افتاده و عرق سرد می ریزند.


3- حرف نزدن در حضور جمع: این افراد سعی می کنند با دیگران شوخی نکنند، در مناظره و گفتگو معمولا ساکتند و یا همواره مدافع طرف قوی تر هستند. این افراد معمولا جرات شرکت در جلسات سخنرانی، سمینارها ، بحثهای گروهی و... را ندارند.


4- عدم احساس مسئولیت نسبت به زندگی: افراد کمرو برای کسب آرامش خاطر در زندگی، حالت بی تفاوتی مفرط نسبت به وظایف فردی و اجتماعی در پیش می گیرند.


موقعیتهایی که ایجاد کمرویی می کند


در صد قابل توجهی از نوجوانان هر جامعه دچار کمرویی و ناتوانی اجتماعی هستند. لذا باید موقعیتهایی که در این گونه افراد باعث کمرویی می شوند بشناسیم. این موقعیتها عبارتند از:


1- مورد توجه جمع زیادی قرار گرفتن مانند سخنرانی


2- عضو گروه بزرگ شدن


3- واقع شدن در موقعیتهای اجتماعی


4- قرار گرفتن در موقعیتهای جدید


5- موقعیتهایی که مستلزم ابراز وجود باشد


6- موقعیتهایی که فرد مورد ارزیابی قرار می گیرد


7- تعامل با جنس مخالف و.....


















درمان کمرویی


کمرویی به صورت رفتار در افراد نوجوان و جوان جلوه گر می شود. برای مقابله با این نوع رفتار باید برنامه ای جامع و مشخص، همراه با جدیت و پشتکار و همراه با خودباوری برای مبتلایان در نظر گرفته شود. بنابراین برای درمان کمرویی به این موارد توجه کنید:


الف) ایجاد تغییر و اصلاح در شناخت خود از خویشتن


باید شناخت خود از توانایی‏ها، استعدادها و ویژگی‏های شخصیتی خویش را اصلاح كنید و با واقعیت تطبیق دهید و برای این كار، امور زیر را انجام دهید:


1. سعی کنید در جمع دوستان و آشنایان حاضر شده و با آنها ارتباط برقرار کنید و خاطرات و تجربه‌های جالب خود را برای دوستان صمیمی تعریف كنید.


2. هرگز تصور كم‌رو بودن را به ذهن خود راه ندهید و واژه‏ها و عبارت‏هایی چون «من خجالتی هستم»، «من كم‌رو هستم» و «من جرأت بیان ندارم» را به زبان نیاورید؛ بلكه جرأت و شهامت را به خود تلقین كنید و با صدای بلند، در طول روز، چندین نوبت بگویید: من شهامت بیان این سخن، عمل و فعالیت را دارم و اجازه ندهید خاطره شكست‏های قبلی، به اندیشه شما راه یابد و همواره موفقیت‏های گذشته را به خاطر آورید.


هرگز تصور كم‌رو بودن را به ذهن خود راه ندهید و واژه‏ها و عبارت‏هایی چون «من خجالتی هستم»، «من كم‌رو هستم» و «من جرأت بیان ندارم» را به زبان نیاورید


3. شناخت خود از جنس مخالف را تصحیح كنید. او نیز شخصی مانند شما و همه انسان‏های دیگر است؛ البته رعایت حیا و عفت در مقابل نامحرم، امری مطلوب و شایسته است و هیچ‏گاه شرم و حیا در مقابل نامحرم را مساوی با كم‏رویی و خجالت نگیرید.


ب) اصلاح رفتار و تغییرات رفتاری‏


بكوشید در جهت مخالف كم‌رویی رفتار كنید و برای این كار، امور زیر را رعایت كنید.


1. هرگز خود را سرزنش نكنید.


2. بر اساس شناختی كه از خود دارید، برای خویش، هدفی در نظر بگیرید و برای رسیدن به آن، برنامه‏ریزی كنید؛ برای مثال، بر اساس شناخت از خود، ارائه یك گزارش را بر عهده بگیرید و برای تهیه و كیفیت ارائه آن، برنامه‏ریزی كنید و با تمرین در خلوت و نیز ارائه آن نزد دوستان صمیمی و گروه‏های كوچك، خود را برای ارائه در كلاس، آماده سازید.


3. هنگام سخن گفتن، خود را گرفتار آداب و رسوم و تكلّف‏های بی‏مورد نسازید و ساده، راحت و عاری از هرگونه آداب خاص، هدفتان را بیان كنید.


4. ارتباط بصری با مخاطب را حفظ كنید.


5. هنگام سخن گفتن، به دیگران و قضاوت و حركات و سكناتشان هرگز توجّه نكنید و گفتارتان را پی‏گیرید و با خونسردی، به هدف بیندیشید.

6. اجازه سوء استفاده به دیگران ندهید؛ كافی است به كار خود ادامه داده، در صورت روبه‏رو شدن با واكنش آنان، خود را در مقابل آنان احساس نكنید.


7. در انجام رفتارهای اجتماعی كوچك و در محیط‌های دیگر - كه بیشتر احساس راحتی می‏كنید - فعال باشید و این كار را از سلام كردن، احوال‏پرسی، جواب سلام دادن، نگاه كردن، تعارف كردن و تعارف شنیدن، آغاز كنید و با تمرین، به كارهای بزرگ‏تر و مهم‏تر گسترش دهید.


8. با افراد فعّال و پر تحركی كه احساس خجالت نمی‏كنند، بیشتر مأنوس باشید و از خجالتی‏ها فاصله بگیرید.


9. توجه داشته باشید كه تا زمین نخورید، راه رفتن نمی‏آموزید؛ پس باید نقد دیگران و تمسخر آنها باشد؛ تا شما مجال رشد بیابید. بنابراین، اگر با عكس العمل دیگران روبه‏رو شدید یا در فعالیت‏های آغازین، احساس ناتوانی كردید، از ادامه سخن یا عمل چشم بپوشید؛ هر چند می‏توانید آن را ارائه كنید و از این راه، برای ارائه بهتر و كامل‏تر مطالب، آماده شوید.


منابع


اکبری، ابوالقاسم.مشکلات نوجوانی و جوانی. انتشارات رشد و توسعه.1387.


ابراهیمی قوام، صغری. کمرویی، ماهیت و شیوه درمان آن. مجله تربیت. 1373.


افروز، غلامعلی. روانشناسی کمرویی. دفتر نشر فرهنگ اسلامی. 1373.


زندی پور، طیبه. برنامه ریزی راهنمایی تحصیلی- شغلی. انتشارات سازمان پژوهش و برنامه ریزی وزارت آموزش و پرورش. 1378.


نعمت زاده ماهانی، کاظم. مشکل کمرویی در نوجوانان و جوانان. سمینار مسایل نوجوانان، دانشگاه آزاد اسلامی. 1372.


مریم عطاریان- بخش خانواده و زندگی








اصطلاحات گیلکی 6

çarvâdâr noboste kufre yâd bigifti



چاروادار نوبوسته کوفره یاد بیگیفتی


قاطرچی نشده کفر یاد گرفته ای


هنوز هیچی نشده خودت را گم کرده ای، گذشته ات را از یاد برده ای.


شاگرد نشده، استاد شدی


çâqu xu dume vânivine


چاقو خو دومه وانیوینه


چاقو دم (دسته) خودش را نمی برد


اشاره به این که نزدیکان و دوستان به هم ضرر و زیان نمی رسانند


çâquye sanâri haçin dasteye


چاقوی صناری هچین دسته یه


چاقوی ارزان فقط دسته خالی است.


هیچ چیز ارزانی خوب نیست و یا هیچ ارزانی و گرانی بی دلیل نیست


çerâq xu jere rušan nukune


چراغ خو جئره روشن نوکونه


چراغ زیر خودش را روشن نمی کند


اشاره به این که خیرش به خودش نمی رسد


çerâq lule pošto ru nare


چراغ لوله پوشتو رو نره


لوله چراغ(بخاری) پشت و رو ندارد


همین است که هست


çal bukune, panjâ nukune


چل بوکونه، پنجا نوکونه


به چهل برسد به پنجاه نمی رسد


عمر خودش را کرده، پایش لب گور است


çampâ bajo âbkeš


چمپا بج و آبکش.


برنج چمپا و آبکشی! توضیح آن که چمپا ارزان ترین و نامرغوبترین برنج تولید گیلان است


وجود نداشتن تناسب در امری


çube xudâ bi sedâye agar bezane bi davâye


چوب خودا بی صدایه، اگر بزنه بی صدایه


چوب خدا بی صداست، اگر بزند هم بی دواست


çulâqo mâçlus?


چولاقو ماچلوس؟


چلاغ و لی لی بازی/


وجود نداشتن تناسب در امری


çumâça sake mâne, ham xudiye gire ham bigâne


چوماچا سکه مانه، هم خودیه گیره هم بیگانه


مانند سگ چوماچا می ماند، هم خوری را می گیرد و هم بیگانه را


اشاره به این که فلانی غریبه و آشنا نمی شناسد


çiçire lange mâne


چیچیره لنگه مانه


از لاغری مانند پای مارمولک است


خیلی لاغر است


çire ur fukuni?


چیره اور فوکونی؟


چرا اطوار می ریزی؟


çize xob jâye bad neše


چیزه خوب، جای بد نشه


چیز خوب جای بد نمی رود


çizi ki be man narese, xâyam be âfato balâ berese


چیزی کی به من نرسه خایم به افت و بلا برسه


چیزی که به من نرسد، می خواهم به آفت و بلا برسد


دیگی که برای من نجوشد می خواهم سر سگ در آن بجوشد


jâ dâštim jânešin nâštim, xâne dâštim krâynišin nâštim



جا داشتیم جانشین ناشتیم، خانه داشتیم کرایی نشین ناشتیم


جا داشتیم جانشین نداشتیم، خانه داشتیم مستعجر نداشتیم


jange šamšir kune, moâmeleya pool


جنگه شمشیر کونه، موعامله یه پول


جنگ را شمشیر می کند، معامله را پول


همه چیز به وقتش نیکوست


juju,ququ


جوجو، قوقو


تک و تنها


بی همه کس و از همه بریده


jujeya hâmišak moqe pâeez išmâridi


جوجه یا همیشک موقه پاییز ایشماریدی


جوجه را همیشه در هنگام پاییز می شمارند


اشاره به صبر کردن و منتظر ماندن برای پایان کار است


jahâz xob bâvarde, ronamâyam xaye


جهاز خب باورده، رونمایم خایه


جهاز خوب آورده، رونما هم می خواهد


کنایه در مواردی که فردی کاری بد انجام داده و توقع پاداش هم دارد(یا خیلی پر رو باشد






اصطلاحات گیلکی 5

ta âb rut nebe ki rušana nibe



تا آب روت نیبه کی روشنه نیبه


تا آب گل آلود نشود که روشن(تمیز و صاف) نمی شود


اشاره به این که اتفاقی(شاید بد) باید بیفتد تا آینده ای روشن شود. مثلا “تا پریشان نشود کار به سامن نرسد” یا “از پس هر گریه اخر خنده ای است”


tâ aman arus bobostim, šabam baze kutâ bobost


تا امان عروس بوبوستیم، شبم بزه کوتاه بوبوست


تا ما عروس شدیم، شب هم کوتاه شد


اشاره از بخت بد، مانند “اگر لب دریا رویم هم آب دریا خشک می شود”


tâ ti zahar be man berese, mi zahar be xuda rese


تا تی زهار به من برسه، می زهار به خودا فارسه


تا دادت به من برسد، داد من به خدا خواهد رسید


خود من انقدر گرفتارم که دیگر به گرفتاری تو نخواهم رسید


tâ zay gerye nukune, mâr šir nide


تا زای گریه نوکونه، مار شیر نیده


تا بچه گریه نکند، مادر شیر نمی دهد


اشاره به این که تا اتفاقی نیفتد، اتفاق اصلی هم نخواهد افتاد، یا اتفاق اصلی در پی رخدادی دیگر است


târikie dine, çâraki tâvade


تاریکیه دینه، چارکیه تاوده


تاریکی را می بیند، سنگ چارکی را پرتاب می کند


تیر به تاریکی انداختن، کار بیهوده کردن


tâ garzak xume çu funuxayi, garzak tara nazane


تا گرزک خومه چو فونوخایی، گرزک تره نزنه


تا در لانه زنبور چوب فرونکردی، زنبور تورا نیش نمی زند


اشاره به این که تا کاری با کسی/چیزی/حیوانی نداشته باشه، او هم کاری به کار تو ندارد


tara taxte sar bana


تره تخته سر بنه


تو را روی تخت گذاشت


تو را روی تخت موردشور خانه بگذارم(نوعی نفرین)


tara duzd fandam buburi dusâg xâne


ترا دوز فاندم بوبوری دوساق خانه


به تو دزد نمی دهم ببری زندان


به تو اعتمادی ندارم


tra mâre arâq bekašte, bigifti kale rufe gilâne?


ترا ماره عراق بکاشته بیگیفتی کله روفه گیلانه؟


مار عراق تورا نیش زده است، کله روفه گیلان(بی آزارترین مار گیلان) را گرفته ای


اشاره به این که وقتی زور فردی نرسد و به جای او فامیل یا نزدیکان فرد دیگر را آزار دهد، یا از روی عقده انتقام را از فرد دیگری بگیرد که زورش به او برسد.


tra marg baze, gi marge xâb aye?


ترا مرگ بزه گی مرگ خواب ایه؟


اجل به سراغت آمده می گویی خوابم می آید؟


مرگت زده که اینهمه خوابیده ای، باز می گویی خوابت می آید؟


tra vâsuxase âdam rusvâye


ترا واسوخسه آدم، روسوایه


کسی که ولو از کنارت رد شد ( و به تو برخورد البته تصادفی) رسوای روزگار است


tarsam ham az arâqe xormâ dakafi ham az gilâne turše kunus


ترسم هم از خورمای عراق دکفی هم از گیلان تورشه کونوس


می ترسم هم از خرمای عراق بیفتی(نصیبت نشود) هم از ازگیل ترش گیلان


می ترسم از بس که دو دلی می کنی هم از این بیفتی هم از آن


tan siâ sefidi âbe mian malume be


تن سیا سیفیدی آب میان معلومه به


تن در سیا ه وسفیدی آب معلوم می شود


اشاره به همان ضرب المثل جوجه را آخر پائیز می شمارند


tu ti kaje beris


تو تی کجه بریس


تو ابریشم خود را بریس


تو کار خودت را بکن


tu ti lâbe bukun


تو تی لابه بوکون


تو عوعویت را بکن


تو کار خودت را بکن


tu dirini man uçinam?


تو دیرینی من اوچینم؟


تر برینی من جمع کنم؟


توقعت را از من کم کن


turb našti buxure zahare qeyme zeyi


تورب ناشتی بوخوره زاهار قیمه زیی


ترب نداشت بخورد فریاد قیمه می زد


پز عالی جیب خالی


turb našti buxure gureše qeyme zei


تورب ناشتی بوخوره گورشه قیمه زیی


ترب نداشت بخورد آروق قیمه می زد


پز عالی جیب خالی


turše zir diçine, širine ru


ترشه زیر دیچینه، شیرینه رو


ترش را در پایین(بار) ی گذارد و شیرین را رو(ی بار)


turše kunusam be dâr namâne


تورشه کونوسم به دار نمانه


حتا ازگیل ترش گیلان هم روی درخت نمی ماند(برای همیشه یا مدت زمان طولانی)


هر کس خدایی دارد


tu kuneše nari


تو کونشه نه ری


تو کونش رای نداری


آنقدر دل و جرات (برای انجام این کار) نداری


tund biši gidi biji, sust biši gidi giji


توند بیشی گیدی بیجی، سوست بیشی گیدی گیجی


تند بروی می گویند نفه حرامی، سست بروی می گویند گیجی


هر کار کنی مردم باز حرف خواهند زد


tunam amere adâm bobosti?


تونم امه ره آدم بوبوستی؟


تو هم برای ما آدم شده ای؟


برو برو هنوز همان خری هستی که بودی


tunam dâxele saki?


تونم داخل سکی؟


تو هم داخل سگ هستی؟


فضولی نکن که این کار ها به تو ارتباطی ندارد


ti âba bidin bad ver bezan


تی آبه بیدین بد ور بزن


آبت را ببین بعد ور بزن


بی گدار به آب نزن


ti besaxte maçed belaxare ti sar fukurdast


تی بساخته مچد بلاخره تی سر فوکوردست


مسجدی که ساخته بودی بالاخره سرت فرو ریخت


هی گفتم نکن نکن، گوش نکردی، حالا نتیجه اش را ببین


tipalane tâvadeyi šunde kale?


تی پالانه تاوادایی شونده کله؟


پالانت را انداختی شونده کله؟


زده ای به سیم آخر


ti palâ sare qâtoq


تی پلا سره قاتوق


روی پلوی تو و خورش؟


گدا این همه ادا؟


ti jero jura game yâ…


تی جیرو جوره گمه یا


فحش پایین و بالا می دهم ها….


کاری نکن که دهنم باز شود و. ….


ti çerâq vâ tere su bede


تی چراغ وا تره سو بده


چرات باید برای بر خودت بتابد


عملت باید به درد خودت بخورد


ti çume xâbe pakun


تی چومه خابه پاکون


خواب را از چشمانت پاک کن


کجای کاری؟ خواب را از چشمانت بگیر تا بفهمی


ti xorus morqâne kune


تی خوروس مورغانه کونه


خروست تخم می گذارد


مرغت یک پا دارد


ti dahšieye mâst bihin ti kale sare vasin


تی دهشییه ماست بیهین تی کله سر واسین


شندر غازت را ماست بخر بمال به سر کچلت


با این صنار و سه اهی این همه نقشه و برنامه


ti dusti xerse dustie mane


تی دوستی خرسه دوستیه مانه


دوستی تو همچون دوستی خرس است


دوست نادان بدتر از صد دشمن است(دشمن دانا که غم جان بود-بهتر از آن دوست که نادان بود)


ti dil namâz xân bebe qeble râste


تی دیل نماز خان ببه، قبله راسته


دلت نماز خان باشد، قبله راست است


باید خلوص نیت داشت


ti dile anâre šâvâr, beze


تی دیله اناره شاوار بزه


انار شاوار دلت را زده


خوشی زده زیر دلت


ti zur kie rese, amadeke mâre


تی زور کیه رسه، امدیکی ماره


زورت به که می رسد، به ماد احمد


زورت فقط به فقیر و بیچاره ها می رسد


ti siâ çume doxtare ru kuluš fukun


تی سیا چومه دختره رو کولوش فوکون


روی دختر سیاه چشمت(که دوستش داری یا دختر توست) کولوش(کاه) بریز


مخفی اش کن تا کسی نبیند


ti šaxe ser vaseidi tere be be meydân tavadaeid


تی شاخه سر واسئیدی، ترا به میدان تاوادئید


به شاخت سیر مالیده اند ترا به میدا روانه کرده اند(رسم است شب قبل از مراسم ورزا جنگ یا همان جنگ گاو ها که به قولی یکی از فستیوال های گیلان است، به شاخ گاو ها سیر می مالیدند)


خرت کرده اند و به میدان فرستاده اندت


ti šekam siri ame re ru sifiie


تی شکم سیری امه ره رو سفیدیه


شکم سیری تو برای ما رو سفیدی است


ti arusi re sumâpâlâne mara ab âvaram


تی عروسی ره سوما پالانه مره آب آورم


در عروست با آبکش آب میاورم


یک نوع شوخی بزرگتر ها و فامیل هایی همچون خاله و دایی و … و … یا جوان تر ها که می خواهند بگویند صبر کن ببین در عروسی ات چه کارها نخواه کرد


ti aske be divâr bidine fâklâše


تی عسکه به دیوار بیدینه فاکلاشه


از بسکه با تو دشمن است، حتی اگر عکست را روی دیوار ببیند آن را پاک می کند(از بین می برد)


ti fand mi çumuš bande ti ustâ mi šâgerd


تی فنر می چوموش بنده، تی اوستا می شاگرد


فوت و فند تو بند چوموش(نوعی کفش) من است و استادت شاگردم است


پیش من پز نیا من دستت را خوانده ام


ti keyxodâ mardi tere xobe


تی کئخدا مردی تره خوبه


کدخدا مردیت برای خودت خوب است


داوری ات به درد عمه ات می خورد


ti kune goya buxor


تی کونه گویه بوخور


گوی خودت را بوخور


دخالت بیجا نکن


ti kune o mâna subul dakafte?


تی کونو مانه سوبول دکفته؟


کیک در خشتکت افتاده؟


بیکاری برای خودت انگاره می گیری


ti kune gâbe šaxe mara be janga deyi


ی کونه گابه شاخه مره به جنگه دئی


کونت را به جنگ گاو شاخ آورده ای


با بد کسی طرف شده ای


ti gâb bamu ame rameše sar dire


تی گاب بامو امه رمشه سر دیره


گاوت آمدت سر پرچین ما رید


ti gab mi kune guz


تی گب می کونه گوز


حرف تو همچون گوز من است


حرف یاوه زیاد میزنی


ti gure ti daste mara bekandi


تی گوره تی دسته مره بکندی


گورت را با دست خودت کندی


خودت کردی که لعنت بر خودت باد


ti guli pustam bigiri de na man na tu


تی گولی پوستم بیگیری د، نه من نه تو


اگر (به منظور منت کردن) پوست گلویت را هم بگیری دیگر نه من نه تو


ti mala qâyem bedar mardume duzd nigir


تی ماله قایم بدار مردومه دوزد نیگیر


مالت را پنهان بدار و به مردم نگو دزد


ti hay hay bušo ti vay vay bemanest


تی های های بوشو تای وای وای بمانست


هارت و پورتت رفته و زرت و زورتت مانده


تاب و توانت را از کف داده ای





اصطلاحات گیلکی 4

pârsâl fukudim gile sar, imsâl fukunim dil sar



پارسال فوکودیم گیله سر، ایمسال فوکونیم دیله سر


پارسال ریختیم روی گل، امسال می ریزیم روی دل


پارسال غم غصه ها را دور ریختیم و امسال میریزیم روی دل


pâye ganaxe, bâqla-paje sar


پایه گنخه باقلا پجه سر


هر چه سنگه مال پای لنگه


per yâvar kune, pesar dâre jâ dihe


پر یاور(کمک در برداشت محصول برنج به صرت رایگان، کمک رسانی) کونه، پسر داره جا دیهه


پدر یاور می کند، پسر دازش را قایم می دهد


فرزند را به پدر مادر وفایی نیست


pes agar tanesti xu pese sare darmân kudi


پس اگر تنستی خو پسه سره درمان کودی


کچل اگر می توانست سر کچل خودش را درست می کرد


گل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی


palâ az šekam davare, ama mahabat az dil finivire


پلا از شکم دواره، اما محبت از دیل فینیویره


پلو از شکم می رود، امام محبت از دل نمی ریزد


عشق بود باقی و یاقی فناست


palâ suxte xure arusi ruz, vâran vâre


پلا سوخته خوره عروسی روز، واران واره


روز عروسی ته دیگ خور، باران می آید


عوام بر این عقبده اند که کسی که ته دیگ می خورد، روز عروسیش باران می آید


putile be havâ nâl kune


پوتیله به هوا نال کونه


مورچه را در هوا نعل می کند


این مثل را در باب اشخاص زرنگ می زنند


pur xure guli gire


پو خوره گولی گیره


گلوی پرخور می گیرد


هر کس خربزه می خورد پای لرزش هم باید بنشیند


pur dâra purtar vâ


پور داره پورتر وا


ثروتمندان از ثروت سیر نمی شون


اشاره به این که در هر چیزی بیشتر جلو روی بیشتر گرفتار آن می شوی


pur dard, pur gu be


پور درد پور گو به


آدم پردرد زیاد حرف می زند


بیمار زیاد حرف می زند


puz âli u jife xâli


پوز عالی و جیف خالی


پز عالی و جیب خالی


pušte sar sak lâp kune


پوشت سرسک، لاپ کونه


پشت سر سگ پارس می کند


شهامت ندارد روبرویش بگوید، وقتی می رود پشت سرش حرف می زند(غیبت می کند)


pul sefid, siâhi ruze re xobe


پوله سفید، سیاهی روزه ره خبه


پول سفید، برای روز سیاه خوب است


ثروت به درد روز مبادا می خورد


pul âlame dahane dabade


پول عالم دهنه دبده


پول دهن عالم را می بندد


پول حلال مشکلات است


piçâ ki pira be, be išpatekâ, gile mard ki pire be, taze be kexudâ


پیچا کی پیره به، به ایشپتکا، گیله مرد کی پیره به، تازه به کئخودا


گربه ای که پیر شود، می شود گربه پیر، گیله مردی(در این جا منظور گیلک های اهل روساهاست) که پیر شود، تازه می شود کدخدا


اشاره به این که موجودات به تناس سن و سال مقام دارند


piçâye bogoftidi, ti go darmânie, fel for xugoya xâk be sara kude


پیچایه بوگوفتیدی ، تی گو درمانیه، فی الفور خوگویه خاک به سراکوده.


به گربه گفتند که فضله ات، دارو است، آن را فی الفور زیر خاک پنهان کرد


به اشخاصی گویند که می توانند به دیگران خدمتی کنند، ولی در صورت درخواست امتناع می ورزند


piçâ go darmani bu, piçâ uni sar xâk fukudi


پیچا گو در مانی بو، پیچا اونی سر خاک فوکودی


فضله گربه، دارو بود، گربه رویش خاک می ریخت


به اشخاصی گویند که می توانند به دیگران خدمتی کنند، ولی در صورت درخواست امتناع می ورزند


pire asbo naqšine turbe


پیره اسبو نقشینه توربه


اسب پیر و توبره پر نقش و نگار


عدم تناسب بین دو چیز


pire bu, xara bu


پیره بو، خره بو


پیر شد، خر شد


پا به سن گذاشته، عفلش کم شده


pire bu, xu aqla buxurde


پیره بو، خو عقله بوخورده


پیر شده عقلش را خورده


piš namâz ki guz bukune, pas namâz vâ dirine


پیش نماز کی گوز بوکونه، پس نماز وا دیرینه


پیش نماز که بگوزد، پس نماز باید بریند


اشاره به زمانی که بزرگانی اشباه فاحشی کنند، در آن زمان می گویند که از عامه انتظار هر کاری می رود


peiqambare xudâyam xu jâne re duâ kune


پیغمبر خودایم خو جانه ره دوعا کونه


پیغمبر خدا هم به جان خودش دعا می کند


هر کس به فکر خویشتن است، تو نیز همینطور باش


pile pâyo kuçi kafš?


پیله پایو کوچی کفش؟


پای بزرگ و کفش کوچک؟


عدم تناسب بین دو چیزچ


pile daryâyam baše xuški âvare


پیله دریایم بشه، خوشکی آوره


به دریا هم برود، دریا خشک می شود


ادم بد شانسیست


pile daryâyam baše ita âftabe âb âa xu hamra bubure


پیله دریایم بشه، وا ایته آفتابه آب خو همره بوبوره


اگر دریا هم برود، باید آفتابه آبی(البته پر از آب) همراه خود ببرد


ادم بد شانسیست


pile šekam kuçi šekama ge ti qurbân


پیله شکم، کوچی شکمه گه تی قوربان


شکم بزرگ به شکم کوچک می گوید قربانت بروم


نظیر: دیگ به دیگ میگوید روت سیاه.







اصطلاحات گیلکی 3


vâreš bevâraste, tarake devâraste


وارش به وارسته، ترکه دوارسته


باران بارید، از سقف هم گذشت


کار از کار گذشت، دیر شده است


bâzâr maj, bâzâr maje natane de n


بازار مج، بازار مجه نتنه دئن


فروشنده بازارهای روز – گیلان)، چشم دیدن فروشنده بازار روز دیگر را ندارد.


رقیب چشم دیدن رقیب دیگر را ندارد


bâzem mara qâblâ sange kudi


بازم مرا قابلا سنگه کودی؟


باز هم مرا سنگ قلاب کردی؟


باز هم مرا پی نخود سیاه فرستادی؟


baj baja dine, rang usâne, hamsayi hamsayi ya dine fand usâne


بج بجه دینه، رنگ اوسانه. همسایی همسایی یه دینه فند اوسانه


برنج برنج را می بیند، رنگ برمیدارد. همسایه همسایه را می بیند، حقه بازی یاد می گیرد


با بدان کم نشین که درمانی – خوپذیر است نفس انسانی. هم نشینی در انسان تاثر گذار است.


barâr xâxuro mardo zani?


برابر خاخورو مردو زنی؟


خواهر و برادر و زن وشوهری؟


گدا و این همه ادا؟


bad az farâqe xarbuze, çân çân xyâr aye brun


بعد از فراق خربزه، چان چان خیار ایه برون


بعد از گذشتن از فصل خربزه، بار بار خیار می آید به بازار.


گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی.


bamarde murqo dâne uçni


بمرده مورغ و دانه اوچینی


مرغ مرده و دانه خوردن


اشاره به تناقض. مانند کلاغ و بار الاغ؟


bande dila xudâ šenâse


بنده دیله خودا شناسه


دل بنده را خدا می شناسد


فقط خداست که می داند در دل بنده اش چه می گذرد


buxurde dam naze


بخورده دم نزه


خورد و دم بر نیاورد


حقش را کف دستش گذاشتم و حرفی نزذ


bušu abruye çakune, baza çuma kura kud


بوشو ابرویه چاکونه بزه چومه کوره کود


رفت ابرو را درست(آرایش) کند، زد و چشم را کور کرد


اشاره به اینکه در هنگام انجام کاری ، کاری دیگر را خراب کنیم


bušo nâxuši re yax bâvare


بوشو ناخوشی ره یخ باوره


رفته برای کریض یخ بیاورد


رفت جایی که بازگشتش سخت مشکل است


bušuyid asbâna nâl bukunid, šuturan xušani paya jigâ badayid


بوشئید اسبانه نال بوکونید، شوتروان خوشانی پایا جیگا بدئید


رفتند اسبها را نعل کنند، شتر ها پایشان را قایم کردند


چوب را که برداری، گربه دزده فرار می کند


buqâ vâ motevali badare


بوقا وا متولی بداره


بقعه باید متولی داشته باشد


اشاره به این که هر جایی باید صاحبی داشته باشد


bugufti bištâv


بوگوفتی، بیشتاو


گفتی، بشنو


زدی ضربتی، ضربتی نوش کن


buguftidi ki xars murqane kune, bugoftam az a dum vave harçi ki bigi sar zane


بوگوفتیدی کی خرس مورغانه کونه، بوگوفتم ی از ا دوم واوه هر چی بیگی سر زنه


گفتن که خرس تخم مرغ می گذارد گفتنم از این دم بریده، هر چه بگوئی سر می زند


اشاره به این که فلانی هر کاری را ممکن است انجام دهد.(معمولا خلاف)


bahâre vârân buxure mi saro mivarzâ sar, pâ eeze vârân buxure mi sago mi zan mâre sare


بهار واران بوخوره می سرو می ورزا سر، پائیزه واران بوخوره می سگ و می زن ماره سر.


باران بهار بر سر من و ورزا(گاو درشتی که برای شخم زذدن زمین از آن استفاده می شد) سر، باران پائیزی بخورد بر سر سگم و مادر زنم.


اشاره به اینکه هرگونه چیزهای خوب نصیب من و ورزایم شود و هر گونه چیزهای بد مانند بیماری نصیب سگم و مادر زنم شود


be ti sar qasam


به تی سر قسم


به سرت قسم


be ti namak qasam


به تی نمک قسم


به نمکی که از ت خوردم قسم


be dam zendeye


به دم زندیه


به دم زنده است


کم خوراک است. هیچوقت میل به غذا ندارد


be sâm kunande hamišak kamtar fârese


به سام کوننده همیشک کمتر فارسه


به سهم کننده، همیشه کم تر می رسد


be nâme isâ, be šekame musâ


به نام عیسی، به شکم موسی


به نام عیسی، به شکم موسی


به بهانه این، برای آن


bi xurusam ruza be


بی خروسم روزه به


بی خروس هم روز می شود


این هم می گذرد


bixabar çumâça sake mane, ham xâne xâye gire ham bigâne


بی خبر چوماچا سکه منه، هم خانخایه گیره هم بیگانه


بی خبر همانند سگ چوماچا(نام روستایی در گیلان) است که هم خودی(صاحبخانه) را می گیرد و هم غریبه را


bištâvasti šekam dar zanây gil xure, vali na har gili


بیشتاوستی شکم دار زنای گیل خوره، ولی نه هر گیلی.


شنیده ای زن حامله گل می خورد، ولی نه هر گلی


شنیدن کی بود مانند دیدن


bi ayb xudâye


بی عیب خودایه


بی عیب خداست


bi kasâne kas xudâye


بیکسان کس خودایه


کس بیکسان خداست


bi mâšâl juš kune


بی ماشال جوش کونه


بدون مشعل می جوشد


بی دلیل عصابی است


bimâr ki dar šafâye, hakim dar râye


بیمار کی در شفایه، حکیم در رایه


بیمار در حال شفاست و طبیب در حال آمدن


طبیب همیشه موقعی که مریض رو به شفسات می آید- اشاره به بی موقع بودن کار


bi nuxun juš kune


بی نوخون جوش کونه


بدون در قابلمه، غلغل می کند


جوش بی خودی می زند



اصطلاحات گیلکی 1

âb agar ïjâ bamane gandexe



آب اگر ایجا بَمانه گََندَخه


آب راکد می گندد


âb mânestan she, rig mânestan xu jâ sar ïse


آب مانستن شه، ریگ مانستن خو جا سر ایسه.


مانند آب می رود مانند ریگ سر جای خود می ماندو


وجودش بی خاصیت است. رفتن و ماندنش فرقی نمی کند.


âb mara nasha syâ kalâche sifide kudan


آب مرا نشه سیا کلاچه سیفیده کودن


کلاغ سیاه را با آب نمی توان سفید کرد.


ننگ را با رنگ پاک نمی شود.


âb nare, nivire shinobaze gharibiye


آب ناره، نیویره شینو بازه غریبیه


آب نمی بیند وگرنه شناگر قابلیست


اگر کاری(شرارتی) انجام نمی دهدوسیله دسترسی ندارد و گرنه در آن کار(معمولا بد) حرفه ای است.


âb nide xu pirhana kane


آب نیده خو پیرهنه کنه


آب ندیده، به قصد آبتنی، پیراهنش را کنده


کاری را پیش از وقت آن کردن


âbe tule kude,mâï giftane dare


آبه توله کوده، مائی گیفتنه ره


آب را گل کرده دارد ماهی می گیرد


از آب گل آلود ماهی می گیرد، از محیط آشفته در حال استفاده است


âb yazid das dekafte


آب یزید دس دکفته


آب دست یزید افتاده


جنس فراوان و ارزانی دست یک گرانفروش یا خصیص افتاده


âtash bibi tara sujane, âb bibi tara gharxe kune


آتش بیبی ترا سوجانه، آب بیبی ترا خرخَ کونه


آتش باشی تورا می سوزاند، آب هم باشی تورا غرق می کند


هر اندازه هم که زرنگ باشی باز از تو سرتر است


âtasha xâmushe kudim, kale xâke amra bâziye darim


آتشه خاموشه کودیم، کله خاک امرَ بازیه دریم


آتش را خاموش کردیم و با خاکستر اجاق سرگرم بازی هستیم


اصل کاری را ول کرده ایم و به فرعش چسبیده ایم


âxar ti jâne ki hichi vânie


آخر تی جانه که هیچی وانیه


تو که فقط یه مشت پوست و استخوانی


چیزی برات نیست. مایه ای نداری.


âxunde mofte bide, kara khu sakudani rem sar kitab vâkune


آخوند موفت بیده، کرا خو ساکودنی رم سرکیتاب واکونه


آخوند مفت دیده است، دارد طالع توله سگ هایش هم می بیند


مال مفتی پیدا کند تا آخرش را هم می خواد استفاده کند، آخوند مفت که گیر آمد(کنایه از گیرنیامدن) باید موش های خانه را هم عقد کرد.


adam paje


آدم پجه


آدم از گرما می پزد


وای که چه گرم است!!!


adam puxe


آدم پوخه


آدم می پوسد(تنهایی، بیکاری، …)


دل آدم می پوسد


âdame chos xor du ta xarj dâre


آدم چوس خور دوتا خرج دره


خرج آدم خسیس دوبرابر است.


آدم دستپاچه کار را دوبار می کند


âdam xar bebe, griftar xar nebe


آدم خرببه، گریفتار خر نبه


آدم خودش خر باشد، گرفتار خر نشود


آدم اگر خودش نادان باشد بهتر از آن است که گرفتار آدم نادان شود!!


âdam xuda xuda bege, bahre xuda bege


آدم خودا خودا بگه، بهر خودا بگه


آدم خدا خدا می گوید برای خدا بگوید


از غیر خدا لطفی نمی رسد- ریا کاری نکردن


âdame vashata na din dre na imân


آدم وشتا نه دین دره نه ایمان


آدم گرسنه دین و ایمان ندارد


âdam nân nadâre vali ism badare


آدم نان نداره ولی ایسم بداره


آدم نان نداشته باشد ولی نام داشته باشد


نان نداشته باشی مهم نیست، نام نیک مهم است


âdam nafam chel ta gamishe zure dere


آدم نفم چل تا گامیش زوره دره


آدم نفهم زور چهل گاو قدرتمند نر را دارد


اشاره به کسانی که هیچ دلیل و منطقی را قبول نمی کنند


âsemane uya batarkase ha ite birun futurkaste?


آسمان اویه بترکسه، هه ایته بیرون فوتورکسته؟


انگار آن جای آسمان پاره شده و این یکی تحفه از آنجا بیرون زده


اشاره به آدم پر افاده، اشاره به آدمی که اخلاق جالبی ندارد، اخلاق تلخی دارد


âseman gar bagardaste gar bagardaste, ame sare jor ki fârese fugurdaste


آسمان گر بگرسته، گربگردسته، امه سر جور کی فارسه فوگوردسته


آسمان چرخید و چرخید و به ما که رسید روی سرما خراب شد


اشاره به بد شانسی، طالع بد


âseman lavash beb, darya turshe abey(ghatogh), baz ti shekame re kam aye


آسمان لواش ببه، زمین تورشه آبی(قاتق)، باز تی شکمره کم آیه


آسمان لواش شود و آب دریا خورشت شود باز کفاف شکم تورا نمی دهد


هرچی بخوری باز هم کم است(انگار نه انگار که خورده ای)


âsiâb xu sanga besaye bextare tâ bi-kâr beyse


آسیاب خو سنگه بسایه بختر تا بیکار بیسه


آسیاب سنگ خود را بسابد بهتر از آن است که بیکار باشد


بیکار نمی توان نشست


âsiabe ba nam nam dane dan


آسیابه با نم نم دانه دن


در آسیاب باید کم کم دانه ریخت


نصیحت تلخ را باید کم کم به به خورد طرف داد


âftâb be âftâb chel ghadam ra kune


آفتاب به آفتاب چل قدم راکونه


از صبح امروز تا صبح فردا چهل قدم راه می رود(آفتاب به آفتاب چهل قدم راه می رود)


از بس سست است جان آدم را به لب می آورد


âghâ baxshe âghâzan nabaxshe


آقا بخشه، آقا زن نبخشه


ارباب(شیخ) می بخشد، زن او نمی بخشد


اشاهره به کاسه داغ تر از آش شدن







توجه:

برای دیدن صفحه ی بعد بر روی "پیام های قدیمی تر" کلیک کنید

--------------------------------