(پیتونک گلچینی از بهترین مطالب وب را در اختیارتان می گذارد) کپی برداری از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع مجاز است

توجه

دوستان عزیز یک سالی هست که وبلاگ نویسی رو گذاشتم کنارازین به بعد میتونید مطالب خنده دار و جالب رو در فیس بوک من ببینید:www.facebook.com/Aran.Fadavi *برای ارسال نظر هایتان در زیر هر مطلب کادری با گزینه ی (ارسال یک نظر) وجود دارد . با کلیک کردن بر روی آن و پر کردن فرم مورد نظر، ما را در بهتر شدن یاری کنید.

*برای دیدن عکس هایی که دیده نمی شوند از Show picture استفاده کنید.

*برای دیدن صفحات بعدی از گزینه ی "پیام های قدیمی تر" در قسمت پایین صفحه استفاده کنید.

حسن خلق آن است كه فرد به اخلاق و صفات پسنديده ي انساني و اسلامي مزيّن شده باشد و با خوي خوش،اخلاق نيكو و اعمال و كردار خود را تطبيق دهد و بر نحوه ي برخورد و روابط خود را با ديگران تنظيم كند.
اهميت اين خصيصه به قدري است كه خداوند تبارك و تعالي پيامبرش را چنين توصيف كرده:(وَ إنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظِيم). (1)اي پيامبر در حقيقت تو به خُلقي نيكو و عظيم آراسته اي.از سوي ديگر آن حضرت نيز هدف از بعثت خود را تمام مكارم اخلاقي معرفي فرموده است كه:بُعِثْتُ لاُتَمِّمَ مَكارِمَ الأخْلاق. (24)و ارزش بشر را به پنج چيز دانسته است: دين ، عقل ، حيا ، حسن خلق و ادب.اين مطلب به روشني در همه جا هويدا است كه موفق ترين اعضاي يك جامعه كساني هستند كه از اخلاق نيكو برخوردارند. اينان هستند كه در قلوب جامعه جاي دارند و مي توانند مؤثرترين افراد در جامعه باشند. اخلاق نيكو در تسكين دردها- چه دردهاي جسمي و چه دردهاي رواني- تأثيرگذار است تا آن حد كه مي تواند معالجه ي بيماريها را تسريع كند. به همين لحاظ از شرايط لازم براي يك پرستار،داشتن خلق نيكوست. زيرا پرستار با خوش خلقي مي تواند مؤثرتر از هر داروي ظاهري،آرامش را به روح بيمار تزريق كند.من نديدم در جهانِ جست و جوهيچ اهليّت به از خُلق نكومولاي آزادگان جهان حضرت علي بن ابي طالب (عليه السلام) فرمود: من در شگفتم از كساني كه اشياء و بردگان را با مال خويش مي خرند ولي افرادآزاده واشخاص رانمي خرند.پرسيدندياعلي چگونه مي شود آزادگان را خريد؟ فرمود: با نيكي و خوشرفتاري. (3) و پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله وسلم) فرمود:ألْقِ أخاكَ بِوَجهٍ مُنْبَسِط. (4)با گشاده رويي و اخلاق نيكو برادر مؤمنت را ملاقات كن.حكما گفته اند: خوي نيك،راهي است روشن كه جز به ابتهاج آن منهاج به سر منزل و سَروري نتوان رسيد و جز به سلوك آن رَخت از هاويه ي حيوانيت به دارالملك انسانيت نتوان كشيد.هر كه در او سيرت نيكو بردآدمي از آدميان او بودنيكي مردم نه نكورويي استخوي نكو مايه ي نيكويي استآري در سايه ي اخلاق نيك و خوش رفتاري است كه مي توان در قلبها نفوذ كرد. خوش خلقي ضمن آن كه باعث پيشرفت امور و توفيق در كارهاي شخص و اجتماعي مي شود،از مشقّتها و سختيهاي موجود در جريان كار مي كاهد،بازده تلاش جمعي افراد را مي افزايد و بالأخره به كمك آن از عهده ي حلّ هر مشكلي بر مي آيد.جان تومسون مي گويد: لحظه اي لبخند بزن،وقتي تو لبخند مي زني،شخص ديگر هم لبخند مي زند و رفته رفته لبخند تو اشاعه پيدا مي كند و همه مردم لبخند مي زنند زيرا تو لبخند زده اي.خُلق نكو وصف مسيحا بُودروزي حضرت عيسي (عَلي نَبِيّينَا وَ آلِهِ وَ عَلَيْهِ السَّلام) از راهي مي گذشت. ابلهي به او برخورد و از آن حضرت با بي ادبي سخن پرسيد. آن حضرت جوابش را به نرمي و با روي خوش داد. آن شخص هم چنان با سفاهت تمام عربده كشان حضرت عيسي را نفرين و ناسزا مي گفت. اما آن حضرت با گشاده رويي و ملاطفت جواب آن شخص را مي داد. شخص ديگري از آنجا مي گذشت؛وقتي اين ماجرا راديد،گفت: اي روح الله چرا زبونِ اين شخص شده اي؟ هر چند او قهر مي كند تو لطف مي نمايي و هر چند او جور و جفا دارد تو مهر مي ورزي!عيسي (عليه السلام) گفت: اي رفيق! از كوزه همان برون تراورد كه دروست. از او صفت ناملايم مي زدايد و از من همين صفت مي آيد. من از او در غضب نمي شوم و او از من صاحب ادب و اخلاق نيكو مي شود،من از او جاهل نمي شوم اما او از خلق و خوي من عاقل مي شود.چون نشوم من ز وي افروختهاو شود از من ادب آموختهمن كه زِ دم مايه دِهِ جان شدماين صفتم داد خدا آن شدمخلق نكو وصف مسيحا بودخصلت بد مرگ مُفاجا بودو اينجاست كه قدري به راز سخن زيباي اولين و بزرگوارترين مخلوق عالم يعني حضرت محمد بن عبدالله خاتم النبيين (صلّي الله عليه وآله وسلم) در جواب كسي كه از آن حضرت درخواست سفارش كرد،پي مي بريم كه خطاب به آن شخص فرمود: پرهيزكاري پيشه كن و از خداي تعالي بترس در همه حال. گفت وصيت ديگري بفرما. آن حضرت فرمود: بد اخلاق مباش و خود را از كج خلقي نگاه دار. باز عرض كرد وصيت ديگري هم بفرما. حضرت فرمود: در معاشرت با مردم خوش خلقي نماي. (5)
اثر خوش خوييگويند لقمان حكيم در آغاز،غلام شخص ثروتمند و نيك سيرتي بود. اما اين شخص با وجود دارا بودن صفات نيك و پسنديده،به صفت ناپسند هم مبتلا بود و آن احساس عجز و ضعف شخصيت بود.او در برابر كوچكترين پيش آمد،ناله سر مي داد و از زمين و زمان شكايت مي كرد. لقمان از زبوني و عجز او آزرده و دلگير بود ولي هرگز آن را اظهار نمي كرد. لقمان بيم آن داشت كه اگر در اين باره صريحاً با او گفتگو كند احساسات او بيشتر جريحه دار شود و نتيجه ي معكوس بگيرد.از اين رو به دنبال فرصتي مناسب و محيطي مساعد مي گشت. روزي يكي از دوستانش خربزه اي به عنوان هديه براي او فرستاد. ولي از آنجا كه وي فضايل اخلاقي و خصلتهاي نيكي از لقمان ديده و خدماتي از او مشاهده كرده بود و تحت تأثير شخصيت لقمان قرار داشت؛آن ميوه ي نورس را از خود دريغ داشت و به لقمان ايثار كرد. سپس دستور داد كاردي آوردند و با دست خود خربزه را بريد و با اصرار،لقمان را به خوردن آن دعوت و وادار نمود.لقمان هم با روي گشاده و اظهار تشكر و سپاس آن را پذيرفت و خربزه را خورد تا آن كه يك قطعه ي آن بيش نماند. مرد ثروتمند آن تكه ي آخر را برداشت و قدري از آن را بريد و به دهن گذاشت. ناگهان از شدت تلخي آن فرياد برآورد و با لحني آميخته با تعجّب گفت: لقمان! خربزه اي به اين تلخي را چگونه با چهره اي گشاده ميل كردي؟ به علاوه چرا از تلخي آن چيزي نگفتي؟لقمان دريافت كه هنگام اصلاح او فرا رسيده و نبايد فرصت را از دست داد. از اين رو با نهايت ادب اظهار داشت من ناگواري و تلخي اين ميوه را به خوبي احساس مي كردم و از خوردن آن رنج مي بردم.ولي چون سالها مي گذرد و من از دست تو لقمه هاي شيرين و گوارا فراوان گرفته ام و از نعمتهاي تو برخوردار بوده ام؛اكنون شايسته نديدم كه با گرفتن يك لقمه ي تلخ شكوه آغاز نمايم و از احساس تلخي آن چهره بر چين كنم و لب به شكايت بگشايم. در اين جا بود كه او را از شنيدن سخنان لقمان به ضعف روحي و زبوني و عجز خود پي برد و در برابر عظمت روح و شخصيت والاي لقمان بي اختيار تواضع كرد و از آن روز به اصلاح خويش و رفع عيوب و نواقص اخلاقي خود همّت گماشت.شك نيست اگر لقمان به جاي آن سخنان،انگشت روي عيبهاي آن مرد مي نهاد يا سرزنش و ملامتش مي كرد و شخصيت او را به باد انتقاد مي گرفت هرگز چنين نتيجه اي نمي گرفت. به اين ترتيب او نه تنها به اصلاح آن مرد موفق نمي شد بلكه با جريحه دار كردن احساسات او چه بسا ضربه ي روحي ديگري بر او وارد مي كرد ضمن اين كه محبوبيت نفوذ كلام خويش را هم نزد او از دست مي داد. اين است اثر رواني يك عمل و اخلاق نيكو كه هم قدرت خودسازي دارد و هم مي تواند ديگران را هدايت كند.لذا پيامبر گرامي اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلم) فرمود:اَكْثَرُوا ما يَدْخُلُ الْجَنَّهَ بِتَقوَي اللهِ وَ حُسْنِ الْخُلْقِ. (6)
.


توجه:

برای دیدن صفحه ی بعد بر روی "پیام های قدیمی تر" کلیک کنید

--------------------------------